اولین قدمهای پر برکت نریمان
تصمیم گرفتم کمی از گذشتت بنویسم تا به این روزها برسیم.از آغاز بودنت تا به امروز
ساعت٩:٤٧ دقیقه ٢٦ شهریور قدمهای کوچولوتو گذاشتی به این دنیا
یادمه بعد تولدت نذاشتن ببینمت و من تشنه دیدنت بودم.فقط پرسیدم سالمی و وقتی جواب مثبت دادن
گفتم خدایا شکرت
زمانی که بردنت پیش بابایی چنان گریه ای کرده بودی که بابا بهم گفت عجب دهن گنده ای داری(با تعجب)
اما بعدش که آوردنت پیش من دیدم تنها چیزی که تو صورتت نمایانه یه لب قلوه ای قرمزه که دنبال یه
چیزی میگرده واسه خوردن.از همون اولش معلوم بود گرسنه ای و شکمو
یه عالمه جوش زده بودی و کمی زردی هم داشتی
یه خواب توپ بعد شیر خوردن میچسبه
جذبه رو حال کن
اولین حموم که با مامان جونیت رفتی
فدای تو بشم الهی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی