نريمان و سفر به مالزي (2)
صبح روز سه شنبه باهم رفتيم براي ديدن باغ وحش و شوي حيوانات
جلوي درب ورودي چند نفر با شكل و شمايل سرخپوستي ايستاده بودن و عمو ناجي رو نشوندن و يه كلاه پر از پر گذاشتن رو سرش
به بابايي هم يه تبر دادن و خواستن براشون فيگور بگيره اما هر كاري كردن نتونستن شما رو ببرن كه تو عكس باشي.با تعجب نگاهشون ميكردي و من خنده ام گرفته بود.عجب عكسي شد اون عكس كاش تو هم بودي ناز من
بعدش رفتيم شوي حيوانات كوچك.خيلي زيبا بود و شما دائما سعي ميكردي به نحوي خودتو به سن نزديك كني.شانس اورديم كه متوجه شدم وگرنه جزو تيم نمايش به حساب مي اومدي!
شوي پرندگان و فيلهارو نرفتيم چون فرصت كمي داشتيم و با شاتل به تماشاي حيوانات آزاد در محيط باغ وحش رفتيم
با شوق كودكانه ات دائما گوزن ها و زرافه هارو نشونم ميدادي ودر مورد بعضي حيوانات سوال ميپرسيدي
يه بسته چيپس هم داشتي كه نصفش رو به اسبهاي پوني و شتر مرغها بخشيدي
حدود ظهر دوباره به سمت kl حركت كرديم و براي خريد سوغاتي سري به مراكز خريد زديم.اما امان از دست تو وروجكم كه نميذاشتي خريد كنيم چون تمام اطراف رو به قصد پيدا كردن وسايل بازي ميدويدي و بالاخره مجبور شديم كه شما با بابايي بريد و من سريعا خريد هارو انجام بدم
صبح چهارشنبه قرار بود بريم به معبد هندوها و چيني ها
اول به معبد هندي ها رفتيم و اون هم با كفش!حدس ميزدم كه نبايد با كفش بريم و وقتي رفتيم داخل متصدي اونجا با مهرباني و احترام تمام هدايتمون كرد به بيرون و كفشهارو در اورديم
نريمان و آقا فيل ناف دار و اژدهاي خرطوم دار
خيلي زيبا و شاد بود معبدشون و من و شما هر قدر دلمون خواست عكس گرفتيم
برات جالب بود كه چرا حيوانات ناف دارن يا مثلا تنديسهاشون 4 تا دست دارن.همش ميپرسيدي ماماني چرا من دو تا دست دارم اونها 4 تا
چرا آقا فيله ناف داره!
چرا اژدها خرطوم داره!
من هم مونده بودم چه جواب درستي بهت بدم پسر زيرك من
توي معبد هم مورد توجه هندوها بودي و بهت گل هديه دادن و كلي باهات مهربون بودن وفكر كنم ديگه روشون نميشد ببرنت با خودشون
حدود ظهر به طرف گنتينگ حركت كرديم و بعد 2 ساعت رسيديم اونجا
يه منطقه ييلاقي با مناظر وصف ناشدني و پر از توريست شهربازي كازينو رستوران و.....
ياد پينوكيو افتادم از بس رنگارنگ بود و آدم رو ميبرد به عالم هپروت
بعد از مستقر شدن در هتل زيبا و قشنگش رفتيم به شهر بازي.شما و بابايي سوار يه كرم بامزه كه قطار بود شدين و كل شهر بازي رو دور زديد
من هم كه ميدوني ماماني عاشق هيجانم وشيطوني
پس تو رو به بابا سپردم و مشغول دل خودم شدم
سعي كرديم تا جايي كه امكان داشت و بارون اجازه ميداد همه وسايل رو امتحان كني چون هيچ محدوديتي نبود و تو چه لذتي بردي تا شب
شب هم پياده رفتيم و دور زديم
نميشه حال و هواي اونجا رو توصيف كنم گلم برات.فقط بگم فوق العاده بود تفريحات و سر گرميهاش
و شما هم قدم به قدم مي ايستادي و مشغول ميشدي و تماشا ميكردي
صبح پنج شنبه بعد از بستن ساكها و صرف صبحانه در فضايي بسيار دلنشين به طرف تله كابين رفتيم
معلق بودن در هوا برات زياد جالب نيود و زود خسته شدي و هر طور بود سرگرمت كرديم.دائما ميگفتي پس كي ميريم شهر بازي
الهي من فدات بشم كه به اندازه كل سال بهت خوش گذشت و شيرينيش به دلت موند
در مسير برگشت به KL به معبد چيني ها رفتيم
چقدر زيبا و با شكوه بود با رنگهاي قرمز و نظم و ترتيب خاصش.معماري چيني و مسيري كه دهگانه به عنوان مراحل حسابرسي روز جزا تا بهشت و پاك شدن انسان با مجسمه هاي زيبا طراحي شده بود
عصر ساعت 4.55 به وقت مالزي پرواز كرديم به سمت ايران
تو هواپيما اينبار ديگه روز بود و شما هم خوابت نمي اومد خيلي سريع با اطرافيانت دوست شدي و شروع كردي از خاطرات گفتن كه كجاها رفتي و چي ديدي
يهو اومدي پيشم گفتي ماماني ببين يه عالمه برفففففف
و من فهميدم تو نازگلكم ابر هارو با برف اشتباه گرفتي
تو 8 ساعت برگشت فقط دو ساعت خوابيدي و انقدر شيرينكاري كردي كه ماهم بيخيال شده بوديم چون خدمه پرواز هم كلي هواتو داشتن
اين هم از سفر نريمان جون به مالزي
اما ماماني نذاشتي يه عكس دلخواهم ازت بگيرم از بس كه فراري هستي از عكس و دائما تكون ميخوري
فداي تو وروجكم بشم من