حس مالکیت!
سلام به گل پسرم
عجب شیطون و با نمک شدی عزیز دلم.
گاهی میشینم و از دور با لذت تمام به کارهات نگاه میکنم و غرق شادی میشم.یا گاهی دارم تو ذهنم کارهاتو تجزیه تحلیل میکنم از شیرین کاریهات خنده ام میگیره شکلات مامان
اینروزها علاقه عجیبی به جمع کردن وسایل داری و به شدت حس مالکیتت زیاد شده.معمولا وقتی میخوایم از خونه بریم بیرون از همه بیشتر وسیله های تو رو باید همراهم ببرم!!!!!!!
یه کیسه نایلونی که نریمان جونی پرش کرده از انواع اسباب بازی و خوردنی!!!!!!و هرجا میخواد بره اونهارو با خودش میبره!!!!
گاهی کلافه میشم مامان از بس اصرار داری با خودت بیاریشون.خب دیگه بازار و پارک که نمیتونیم ببریم این همه وسایلو
موقع خواب هم معمولا کنارت انگشتری!ساعتی!کلیپس مامانی!رژ لبی!چیزی پیدا میکنم!
نمیدونم حست چیه عزیزکم که با اینها حال میکنی اما من کلی میخندم از این کارهات.منو یاد اقا کلاغه میندازی و علاقه اش به زیور آلات
از هر چی هم که هر جایی خوشت بیاد زود میاری نشونم میدی میگی مامانی این مال من !ببلیم خونه مال نیمان بشه
و اصرار از من برای برگردوندنش و انکار از تو برای پس دادنش.چند روز پیش که رفته بودیم عیادت زندایی سی دی قهوه تلخ پسر دایی جان رو برداشتی و طفلک رو از دیدنش یه چند روزی محروم کردی تا خلاصه فرصتی پیدا شد و بر گردوندم به صاحبش.خلاصه که از هر چی خوشت بیاد ازش نمی گذری
نسبت به وسایل شخصی خانوادگیمون هم حساسیتت بالاست!
این مال مامانمه
این مال باباییمه
و به مادر جون بیچاره حتی اجازه نمیدی از دمپایی من استفاده کنه
خلاصه که با اون همه مهربونی که من تو نازگلم سراغ دارم بعید بدونم خسیس کوچولو باقی بمونی و ایشاا... که نمونی
دوستت دارم مامانی
اینو بدون که وقتی از داشته هات نهایت لذت رو میبری
که دیگران رو در شادی داشته هات سهیم کنی