نریمان نریمان ، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک نریمان

تقدیم به همه دوستانی که طعم خوش مادر و پدر بودن را چشیده اند

فرزندان شما به حقيقت فرزندان شما نيستند آنها دختران و پسران زندگي اند در سوداي خويش اين جوهر حيات است كه به شوق ديدار خويش هر دم از گوشه اي سربر ميكند آنها از كوچه وجود شما ميگذرند٬اما از شما نيستند و اگرچه با شمايند به شما تعلق ندارند عشق خود را بر آنها نثار كنيد اما انديشه هايتان را براي خود نگه داريد زيرا آنها را نيز براي خود انديشه اي ديگر است جسم آنها را در خانه خود مسكن دهيد اما روح آنها را آزاد گذاريد زيرا روح آنان در فردا زيست خواهد كرد كه شما حتي در رويا نميتوانيد به ديدار آن برويد ممكن است تلاش كنيد كه شبيه آنها باشيد اما  مكوشيد كه آنان را مانند خود بار بياور...
3 تير 1390

مروری بر گذشته

  یادمه اونقدر شیطون بودی که تا ٧ ماهگی حاضر شدی شیر مادر بخوری   یه مدت نشسته یه مدت ایستاده یه مدت شبانه و بالاخره این لذت شیر دادن رو از دست دادم. و ماجرای شیر خشک شروع شد   ساندویچ نریمان       اولین دندونت تو ٨ ماهگی در اومد.خدارو شکر اصلا سختی نکشیدی تو روروئک نمیموندی.اینجام کلی سرتو گرم کردیم که لااقل یه یادگاری باهاش داشته باشی یه روز هم مامانی گمت کردمو اینجا پیدات کردم!!!!! با چشات داری میگی:هااان بالاخره پیدام کردی!       ...
3 تير 1390

اولین قدمهای پر برکت نریمان

  تصمیم گرفتم کمی از گذشتت بنویسم تا به این روزها برسیم.از آغاز بودنت تا به امروز   ساعت٩:٤٧ دقیقه ٢٦ شهریور قدمهای کوچولوتو گذاشتی به این دنیا  یادمه بعد تولدت نذاشتن ببینمت و من تشنه دیدنت بودم.فقط پرسیدم سالمی و وقتی جواب مثبت دادن  گفتم خدایا شکرت   زمانی که بردنت پیش بابایی چنان گریه ای کرده بودی که بابا بهم گفت عجب دهن گنده ای داری(با تعجب) اما بعدش که آوردنت پیش من دیدم تنها چیزی که تو صورتت نمایانه یه لب قلوه ای قرمزه که دنبال یه  چیزی میگرده واسه خوردن.از همون اولش معلوم بود گرسنه ای و شکمو یه عالمه جوش زده بودی و  کمی زردی هم داشتی    ...
3 تير 1390